<>

عبد منیب


این وبلاگ به منظور خدمتی به اهل ایمان و عمل و در راستای نشر معارف بلند اسلام عزیز منتشر شده است. مطالب را با موضوعاتی که در پایین این صفحه مشخص شده آورده ام و قصدم این است که از انتشار مطالبی که خود فهم نکرده ام و همچنین مطالب سایر نویسندگان حتی الامکان خودداری کنم و در واقع به نوبه خود به تولید اثر بپردازم و در صورت نقل مطلب از جایی، مأخذ را ذکر کنم. لطفا مرا از نظرات خویش بهره مند سازید.

آخرین نظرات
  • ۱۵ فروردين ۰۲، ۲۱:۲۹ - احمد
    Ya Ali

۱۷ مطلب در بهمن ۱۳۹۲ ثبت شده است


به نام خدا

در دو سوره از قرآن کریم حد و چگونگی پوشش زن و مرد مطرح شده. یکی سوره نور و دیگه سوره احزاب. بررسی این آیات نشون میده که تأکید قرآن بر پوشش زنان بیشتر از مردان است. در سوره نور آیه 30 خدا به مردان مومن میفرماید: «به مردان مومن بگو: دیده هاشون را فرو بخوابونن و پاکدامن باشند چرا که هر کاری می کنن را خدا میدونه.»( قُلْ لِلْمُؤْمِنینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکى‏ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبیرٌ بِما یَصْنَعُونَ)، بلا فاصله در آیه بعدی  همین سفارش را در مورد زنان میکنه ولی بحث پوشش زن را ادامش میاره، این یعنی تاکید پوشش بیشتر روی زنان است، هر چند قبلا در داستان آدم و حوا که ذکر کردیم پوشش زن و مرد جدا نشده و اونجا به پوشش مرد هم اشاره شده بدون اینکه تأکیدی روش شده باشه. از اونجا که قرآن ذکر حکیمه و حکیم سنجیده و حساب شدس، این تأکید باید نکته ای داشته باشه. اون طور که برخی روانشناس ها میگن مردها بیشتر از زن ها از طریق چشم تحریک میشند هر چند این قضیه در مورد زنها منتفی نیست ولی کمتره. این نشون میده که بحث پوشش زنها از سر حکمت و یک مسئله عقلایی مطرح شده. از یک آیه قرآن عقلایی بودن پوشش به خوبی روشن میشه. خدا در آیه 60 همین سوره یعنی سوره نور می فرماید: زنهایی که دیگه از کار افتاده شدن و امیدی نیست که کسی باشون ازدواج کنه طوری نیست پوشش نداشته باشن. به شرطی که آرایش نکرده باشن (وَ الْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ الَّاتىِ لَا یَرْجُونَ نِکاَحًا فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُنَاحٌ أَن یَضَعْنَ ثِیَابَهُنَّ غَیرَ مُتَبَرِّجَاتٍ  بِزِینَةٍ) این یعنی بحث پوشش کاملا عقلایی است و هر متفکر و اندیشمندی که به فکر یک جامعه سالم باشه به آن خواهد رسید که اگه زنها پوشششون نقص داشته باشه در ابتدا آرامش روانی مردها و سپس زن ها به هم میریزه و زنها و سپس مردها از حضور سالم در اجتماع محروم میشند و اون جامعه به اهداف متعالی خودش نمیرسه، اما اگه زنی که دیگه کسی بهش رغبت نداره پوشش او نقص داشته باشه چنین چیزی بوجود نمیاد. به خدا وقتی این حرفها را میزنم دلم میخواد جلوی قرآن و منطقش سجده کنم. حالا یک سوال بوجود میاد که فلسفه پوشش در قرآن فقط عدم تحریک مردهاس؟

۶ نظر ۲۸ بهمن ۹۲ ، ۲۰:۴۶
عبد منیب

به نام خدا
سلام دوستان بهتر از گلم
چند روز پیش در یکی از سایتها  دیدم که عکس زیر را با عنوان "عکس یادگاری سربازان اسرائیلی در مسجد الأقصی" گذاشته، هر چند از دیواره های مسجد پیداست که مسجد الأقصی نیست بلکه مسجد قبه الصخره است که صهیونیستها میخواستند به جای مسجد الأقصی به ما معرفی کنند، اما به هر صورت این دو مسجد خیلی به هم نزدیکند و دست یافتن به یکی دست یافتن به دیگری است. عکس را اینجا گذاشتم. اگه دلتون میخواد به زودی ما اونجا عکس یادگاری بگیریم برای ظهور حضرت مهدی(جانم فدایش) خیلی دعا کنید

 

۴ نظر ۲۸ بهمن ۹۲ ، ۱۰:۵۳
عبد منیب

به نام خدا

سلام

زنگاری بر دلم بود، این کلیپ را دیدم و زار زار برای دلم گریه کردم. احساس کردم تمومش پاک شد و آزاد شدم. به نظرم هر چند وقت یکبار باید همین کار را بکنم. گفتم شاید شما هم مثل من در اثر ارتباط با فضای آلوده اینترنت و مشغولیات دنیا چنین شده باشید. کلیپ را اینجا گذاشته ام تا خودم و هر کس مثل من دلش زنگ زد ببینه و های های گریه کنه تا آیینه دلش دوباره روشن شه.


دریافت
مدت زمان: 3 دقیقه 59 ثانیه

۳ نظر ۲۵ بهمن ۹۲ ، ۰۶:۰۸
عبد منیب


به نام خدا
چندی قبل صوتی تاریخی به دستم رسید که مربوط به مظفر الدین شاه قاجار است که به مناسبت سالروز تأسیس رادیو در ایران سخنرانی کوتاهی کرده و در واقع از دست اندر کاران رادیو تشکر و قدردانی کرده است. در قسمتی از این سخنرانی می گوید: «ان شاء الله که عوض آن را خدا و هم سایه خدا که خودمان باشیم به شما خواهم داد.» خنده دار بودن این کلام برای ما به یک کنار، جالب است که شاهان ایرانی خود را سایه خدا می دانسته اند. این امر آن طور که من می دانم در میان سلسله قاجار به شدت رواج داشته و تحت نام مذهب سال ها بر مردم حکومت کرده و سرزمین، مال و جان مردم را ملک شخصی خویش می دانسته اند. تا آنجا که می دانم این نگرش نسبت به جامعه و حکومت نه تنها در شاهان ایرانی بلکه از زمان حاکم شدن رسمی معاویه پس از صلح امام حسن مجتبی(ع) در سال 41 هجری حاکم شد یعنی از زمانی که حکومت از خاندان اهل بیت(ع)، این خاندان پربرکت و هادیان الهی، غصب شد و بازیچه دست نامردان روزگار قرار گرفت. این روند در دوره حکومت عباسیان نیز ادامه یافت تا آنجا که وقتی هلاکوخان با حمله خویش این سلسله را در سال 656 هجری به پایان برد از کشتن خلیفه عباسی خودداری کرد و در واقع ترسید با کشتن سایه خدا بلایی سرش بیاید و دست به دامان خواجه نصیر الدین طوسی شد و خواجه نصیر الدین با ترفندی وی را به درک واصل کرد. وی گفت که خلیفه عباسی را در نمد بپیچند و نمدمالها آرام آرام وی را بین نمد بمالند و هرازگاهی به آسمان نگاه کنند تا اگر آثار عذاب پیدا شد دست نگه دارند و هلاکوخان پذیرفت و چنین کردند و جان خلیفه بیچاره عباسی درآمد و اتفاقی نیفتاد.

۲ نظر ۲۱ بهمن ۹۲ ، ۲۳:۵۱
عبد منیب



به نام خدا
قبل از اینکه به حد پوشش زن و مرد در قرآن بپردازیم بهتره در مورد اهداف و فواید پوشش، رنگ و جنس و پاکی آن در قرآن اشاره ای کنیم. در داستان آدم در قرآن کریم در سوره اعراف خدا به دو هدف عمده برای لباس اشاره داره. یکی پوشوندن قسمتهایی از بدنه که انسان فطرتا مایله پوشونده بشه، چرا که در غیر این صورت آرامش خودش و دیگران را سلب میکنه. دیگه زینته، چرا که انسان دوست داره زیبا باشه و خدا هم به این نیاز فطری انسان توجه کرده و نه تنها با آن مخالفتی نداره بلکه جالبه که در این آیه می فرماید: ای آدما ما لباس را برای شما فرستادیم تا اندام شما را بپوشونه و زینت باشه برای شما. در ادامه خدا می فرماید: لباس تقوا اون بهتره و این از نشانه های خداست. گفتیم تا یادتون باشه. (یا بَنی‏ آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً یُواری سَوْآتِکُمْ وَ ریشاً وَ لِباسُ التَّقْوى‏ ذلِکَ خَیْرٌ ذلِکَ مِنْ آیاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ (الاعراف: 26)) در مورد "لباس تقوا" دو نظر عمده وجود داره یکی اینکه خدا میخواد بگه: همونطور که لباس، زشتی های ظاهری را میپوشونه، تقوا هم زشتیهای باطنی را می پوشونه و از این نظر مثل لباسه و چون باطن مهمتر از ظاهره، خدا میگه لباس تقوا بهتره، یعنی مثلا درسته که لباس جلوی تحریک را میگیره اما باز اگه کسی تقوا نداشته باشه و دلش مریض باشه لباس کاری براش نمیتونه بکنه. نظر دیگه اینه که خدا میخواد بگه لباس اهل تقوا را بپوشید و این بهتره. یعنی یک جاهایی مثلا بین زیبایی و پوشش تضاد پیش میاد قرآن میگه در این موارد مثل آدم حسابیا باشید. ببینید کدوم با روح خویشتنداری سازگارتره. این قضیه در خانومها زیاد پیش میاد. میگه: اگه لباس زینته و خدا با زینت مخالف نیست خب موی من که رنگش هم کردم زیباتره. قرآن میگه: باشه اینجا چون یک مصلحت بالاتر هست و خودت و جامعه را بهتر حفظ میکنه، تو این زیبایی را به خاطر من بپوشون و تقوا یعنی همین یعنی جانب خدا را نگه داشتن.
۷ نظر ۲۱ بهمن ۹۲ ، ۰۸:۴۲
عبد منیب


به نام خدا
به نظر شما پوشش زن و مرد از چه زمانی بوده است؟ در این بحث میخوام پاسخ این پرسش را از قرآن بدم. پاسخ قرآن اینه که از زمانی که نسل کنونی بشر بوجود آمده پوشش هم بوده است. قرآن کریم در سوره طه آیات 117تا 119 می فرماید که بهشت چهار تا ویژگی داشته. یکی اینکه آدم گرسنه و برهنه نمی شده و دیگر اینکه احساس تشنگی و گرما و سرما نمی کرده. خدا در این آیات به آدم میگه اگه از بهشت بیرون بری برای به دست آوردن این نیازهای طبیعیت به سختی میفتی! یعنی همین بلایی که الآن ما به آن دچاریم. آب، غذا، لباس و مسکن مشکلات دائمی بشر بوده و هست. اما آدم به هر حال به همراه حوا فریب شیطون را خورد و از بهشت بیرون رفت. قرآن در آیات 20 تا 22 سوره مبارکه اعراف قضیه را این طور نقل میکنه که شیطون به آدم و حوا گفت: «از این درخت بخورید. خدا شما را از این درخت نهیتون کرد مبادا فرشته بشید یا برای همیشه جاودان بمونید» و قسم خورد که خیرخواه اون دوتاست؛ یعنی همین کاری که مهاجمان فرهنگ اسلامی انجام میدن. نمیگن ما میخواهیم شما را به درد سر بیندازیم و شرافت و عزتتون را بگیریم. وگرنه حرفاشون خریدار نداشت. میگن حقوق شما داره ضایع میشه، آزادی حق شماست کسی نگیره. بعد هم اینقدر تاکید میکنن تا باورمون بشه؛ چون اگه با شک و تردید بگن دوباره کسی حرفشون را باور نمیکنه. به هر صورت آدم و حوا دوتاییشون از درخت ممنوعه خوردند و اول چیزی را که از دست دادند لباسشون بود. یعنی اصلا قضیه بیرون شدن آدم و حوا از بهشت سر همین قضیه لباس بوده، چون شیطون هم میدونست این قضیه را و با همین نیت آنها را وسوسه کرد(فَوَسْوَسَ لهَمَا الشَّیْطَنُ لِیُبْدِىَ لهَمَا مَا وُرِىَ عَنهْمَا مِن سَوْءَاتِهِمَا: سپس شیطان آن دو را وسوسه کرد، تا آنچه را از اندامشان پنهان بود، آشکار سازد). بعد از این قضیه قرآن میگه این دو شروع کردند با برگهای درختان بهشتی خودشون را بپوشونن.( وَ طَفِقَا یَخصِفَانِ عَلَیهمَا مِن وَرَقِ الجَنَّةِ)
سوال: مگه اونها قبلا این قضیه یکبار دیگه براشون اتفاق افتاده بود و تجربه ای داشتند که سریع شروع کردند با وسیله ممکن ، یعنی برگ درخت، خودشون را بپوشونن؟
۷ نظر ۱۸ بهمن ۹۲ ، ۱۸:۰۳
عبد منیب

این حشره که در دام عنکبوتی کوچکتر از خودش اسیر شده آدم حریصه. در بحار الانوار علامه مجلسی (ج61، ص79) دیدم که از افلاطون نقل کرده که "حریصترین حیوانات مگسه و قانع ترین حیوانات عنکبوت. خدا رزق قانع ترین حیوانات را حریصترینشون قرار داده." به نظرم جمله جالبی اومد. در مورد قناعت در روایات اسلامی خیلی سفارش شده از جمله این کلام امیرالمومنین علی(ع) که به فرزندشون امام حسن مجتبی(ع) می فرمایند:

«بُنَیَّ عِزُّ الْمُؤْمِنِ غِنَاهُ عَنِ النَّاسِ وَ الْقَنَاعَةُ مَالٌ لَا یَنْفَدُ»(تحف العقول ص 89)

یعنی: "پسرم عزت مومن بی نیازی او از مردمه و قناعت یک ثروت تموم نشدنیه"
این روایت نشون میده که قناعت یعنی دستت جلوی کسی دراز نباشه. یعنی اگه نداری به داشته هات راضی باش. یعنی به کم خودت بساز. این تعریف از قناعت، قضیه را برای ما روشن میکنه. بنابراین قناعت با کار بیشتر برای رفاه نسبی زندگی منافات نداره. ولی حرص نباید بزنی. وگرنه خودت را هلاک می کنی.  در روایات اسلامی داریم که قناعت از پاکی درون حاصل میشه(سبب القناعه العفاف) یعنی قناعت یک چیز درونی و روحیه که البته صورت و ظاهری هم داره. نمیشه طرف هی ماشینش را عوض کنه و مدل بالاتر بخره و ما بگیم قانعه. در روایتی از امام صادق دیدم که به حمران ابن اعین فرمودند: "حمران در دارایی ها به زیر دستت نگاه کن نه به بالا دستت." بعد می فرمایند: "کار دائم و کم ولی با یقین نزد خدا دوست داشتنی تر از کار زیاد ولی بدون یقینه." این قسمت خیلی نکته داره. یعنی قناعت کردن آثار روحی- روانی و بعدش اجتماعی داره. محکم کاری از آدم حریص بر نمیاد. چه در مسائل شخصی و چه در مسائل اجتماعی. یعنی اگه میخواهیم چرخ صنعت به خوبی بگرده، اگه میخواهیم تو علم رشد کنیم، تولید علم کنیم، نباید در هیچ کاری حریص باشیم. باید قناعت کنیم یعنی حرص نزنیم و کار را کامل و با کیفیت بالا انجام بدیم که این منافاتی با کار و تلاش و شوق داشتن برای رسیدن به مراتب بالاتر نداره. کار کردن، زیاد،  ولی استفاده کردن به حد نیاز مثل زنبور عسل. اتفاقا در روایات اسلامی داریم که مثل زنبور عسل باشید. ان شاء الله روایتش را در آینده میارم.

۲ نظر ۱۶ بهمن ۹۲ ، ۱۲:۲۳
عبد منیب

     

به نام خدای عزیزم
   قرنها پیش از آنکه دانشمندان شرق و غرب عالم به فکر فرو روند و از حقوق جانداران دفاع کنند و یا در قالب یک رشته دانشگاهی، اخلاق زیست محیطی را به عنوان یک علم مدون مطرح کنند، خدای شرق و غرب در ذکر حکیمش، قرآن،  ما را به جهان اطراف خود متوجه کرده و برای همه جنبندگان زمین حقوقی قائل شده است. شاید امثال ابوسفیان و ابوجهل و ابولهب بسیار متعجب شده اند وقتی شنیدند که قرآن می گوید:
«وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ یَطیرُ بِجَناحَیْهِ إِلاَّ أُمَمٌ أَمْثالُکُمْ ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْ‏ءٍ ثُمَّ إِلى‏ رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ » الأنعام : 38
«هیچ جنبنده‏اى در زمین، و هیچ پرنده‏اى که با دو بال خود پرواز مى‏کند، نیست مگر اینکه امتهایى همانند شما هستند. ما هیچ چیز را در این کتاب، فرو گذار نکردیم سپس همگى به سوى پروردگارشان محشور مى‏گردند.»
شاید با خود می گفتند محمّد چه می گوید؟ ما برخی از انسان ها را نیز می خریم، استثمار می کنیم و هر وقت دیگر نیازی به آنها نداشتیم می فروشیم. امّا قرآن نه تنها جنبندگان بلکه موجوداتی که در نظر ما بی جانند نیز دارای شعور خاصی می داند. شعوری که خدا را می شناسد، او را تسبیح می گوید و برایش نماز می گزارد:
 «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الطَّیْرُ صَافَّاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبیحَهُ وَ اللَّهُ عَلیمٌ بِما یَفْعَلُونَ » النور : 41
«آیا ندیدى تمام آنان که در آسمانها و زمینند براى خدا تسبیح مى‏کنند، و همچنین پرندگان به هنگامى که بر فراز آسمان بال گسترده‏اند؟! هر یک از آنها نماز و تسبیح خود را مى‏داند و خداوند به آنچه انجام می دهند داناست.»
شاید عده ای گمان می کردند که تسبیح و نماز، زبان حال موجودات عالم است. اما قرآن به صراحت از تسبیح موجودات به زبان قال سخن گفته و می آورد:
«تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فیهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ إِنَّهُ کانَ حَلیماً غَفُوراً » الإسراء : 44
«آسمانهاى هفتگانه و زمین و کسانى که در آنها هستند، همه تسبیح او مى‏گویند و هر موجودى، تسبیح و حمد او مى‏گوید ولى شما تسبیح آنها را نمى‏فهمید او بردبار و آمرزنده است. »
  قرآن از کوهها و پرندگانی مثال می زند که همراه داود نبی ذکر می گویند:
«إِنَّا سَخَّرْنَا الجِبَالَ مَعَهُ یُسَبِّحْنَ بِالْعَشىِ وَ الْاشْرَاقِ/ وَ الطَّیرَ مَحشُورَةً  کُلٌ لَّهُ أَوَّاب‏» ص: 19-18
«ما کوه‏ها را مسخّر او ساختیم که هر شامگاه و صبحگاه با او تسبیح مى‏گفتند!
پرندگان را نیز دسته جمعى مسخّر او کردیم (تا همراه او تسبیح خدا گویند) و همه اینها بازگشت‏کننده به سوى او بودند! »
عجیب است پس چگونه ما بدون توجه به این همه موجود با شعور هر گونه می خواهیم با آن ها رفتار می کنیم؟! گویی راه گم کرده ایم. نکند آنها می دانند که ما چه می کنیم و خوب و بد ما را هم می فهمند. نکند هدهدها و مورچه های زمان سلیمان نبی با هدهدها و مورچه های زمان ما فرقی ندارند؟! قرآن کریم از زبان هدهدی که به ملکه سبا و مردمش اعتراض کرد، می آورد:
«أَلَّا یَسْجُدُواْ لِلَّهِ الَّذِى یُخرِجُ الْخَبْ‏ءَ فىِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ یَعْلَمُ مَا تُخفُونَ وَ مَا تُعْلِنُونَ/ اللَّهُ لَا إِلَاهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ» النمل: 26-25
چرا براى خداوندى سجده نمى‏کنند که آنچه را در آسمانها و زمین پنهان است خارج (و آشکار) مى‏سازد، و آنچه را پنهان مى‏دارید یا آشکار مى‏کنید مى‏داند؟!
خداوندى که معبودى جز او نیست، و پروردگار عرش عظیم است!
یا آنجا که مورچه گفت:
«قالَتْ نَمْلَةٌ یا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساکِنَکُمْ لا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ » النمل : 18
«مورچه‏اى گفت: «به لانه‏هاى خود بروید تا سلیمان و لشکرش شما را پایمال نکنند در حالى که نمى‏فهمند!»
نمی دانم تا به حال آواز نهنگها را شنیده اید؟! خیلی حس غریبی دارد. من از وقتی آواز نهنگ را شنیده ام عاشق تر شده ام.
   ما در قبال جانداران نیز مسئولیم که جان آنها را نیز حفظ کنیم، امّت آنها را به هم نزنیم. مبادا کوچکی موجودی همچون مورچه سبب شود حق حیات آنها را به رسمیت نشناسیم!
در اینجا برایتان کلیپی از نهنگ را گذاشته ام شاید شما هم عاشق شوید! کلیپ را از سایت شبکه خبری العالم دانلود کرده ام.
۷ نظر ۱۴ بهمن ۹۲ ، ۲۲:۰۹
عبد منیب

به نام خدا
حدیث زیر را در تفسیر المیزان علامه طباطبایی(ره) ذیل آیه 22 سوره ملک دیدم. اصل حدیث در کتاب شریف کافی (ج2، ص423) آمده است و می دونید که کافی کلینی از کتب معتبر شیعه است. حدیث از ابوجعفر یعنی امام باقر(علیه السلام) است. حدیث با ترجمه به شرح زیر است:
«إِنَّ الْقُلُوبَ أَرْبَعَةٌ؛ قَلْبٌ فِیهِ نِفَاقٌ وَ إِیمَانٌ، وَ قَلْبٌ مَنْکُوسٌ، وَ قَلْبٌ‏ مَطْبُوعٌ‏، وَ قَلْبٌ أَزْهَرُ أَجْرَدُ. فَقُلْتُ: مَا الْأَزْهَرُ؟ قَالَ: فِیهِ کَهَیْئَةِ السِّرَاجِ، فَأَمَّا الْمَطْبُوعُ فَقَلْبُ الْمُنَافِقِ، وَ أَمَّا الْأَزْهَرُ فَقَلْبُ الْمُؤْمِنِ؛ إِنْ‏ أَعْطَاهُ شَکَرَ، وَ إِنِ ابْتَلَاهُ صَبَرَ، وَ أَمَّا الْمَنْکُوسُ فَقَلْبُ الْمُشْرِکِ. ثُمَّ قَرَأَ هَذِهِ الْآیَةَ " أَ فَمَنْ یَمْشِی مُکِبًّا عَلى‏ وَجْهِهِ أَهْدى‏ أَمَّنْ یَمْشِی سَوِیًّا عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ‏".  فَأَمَّا الْقَلْبُ الَّذِی فِیهِ إِیمَانٌ وَ نِفَاقٌ، فَهُمْ قَوْمٌ کَانُوا بِالطَّائِفِ فَإِنْ أَدْرَکَ أَحَدَهُمْ أَجَلُهُ عَلَى نِفَاقِهِ هَلَکَ وَ إِنْ أَدْرَکَهُ عَلَى إِیمَانِهِ نَجَا »
قلب چهار قسم است: 1- قلبى است که در آن هم نفاق است و هم ایمان، 2- و قلبى است به کلى زیر و رو شده، 3- و قلبى است مهر و موم شده، 4- و قلبى است أزهر، پرسیدم قلب أزهر کدام است؟ فرمود: قلبى است که در آن نورى چون چراغ هست.
و اما قلب مهر و موم شده، قلب منافق است. و قلب أزهر، قلب مؤمن است؛ اگر خدا به او نعمتى دهد شکر مى‏گزارد، و اگر مبتلایش کند صبر مى‏کند. و اما قلب منکوس قلب مشرک است، آن گاه این آیه را در معناى قلب زیر و رو شده تلاوت کرد:" أَ فَمَنْ یَمْشِی مُکِبًّا عَلى‏ وَجْهِهِ أَهْدى‏ أَمَّنْ یَمْشِی سَوِیًّا عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ"، و اما قلبى که هم نفاق در آن هست و هم ایمان قلب مردمى است که در طائف بودند، اگر أجل یکى از آنها در حال نفاق مى‏رسید، هلاک شده بود، و اگر در حال ایمان مى‏مرد نجات مى‏یافت.
آنگاه علامه می فرماید منظور از "قوم کانوا بالطائف" شهر طائف نیست بلکه قلبی است که شیطان طوافش می کند.(المیزان، ج‏19، ص: 605)
از این حدیث پیداست که غیر از مومن و مشرک و منافق دسته ای دیگر هم هستند بین مومن و منافق!
خدا روز قیامت به قلبامون نگاه میکنه. حالا قلب شما جزء کدوم دسته است؟



۷ نظر ۱۴ بهمن ۹۲ ، ۱۰:۵۸
عبد منیب

به نام خدا

عشق به انقلاب اسلامی و امام و ارزشها باید از کودکی تو وجود آدم باشه. سوم دبستان که بودم معلمی داشتیم به اسم آقای پناهی. اون زمان تو مدرسه ی شهید سرائیان درس میخوندم. الآن تبدیل شده به مدرسه حاج نمیدونم چی چی. مدرسه شیک تر شده اما فکر نمیکنم با صفاتر از اون روز باشه. یادمه دهه فجر که می شد تموم مدرسه را آذین می بستند. هر روز سر صف یک نمایش یا سرود یا برنامه اهدای جوایز یا ... داشتیم. خلاصه مدرسه می شد سراسر شادی. من هم صدای خوبی داشتم و تو گروه سرود بودم. یادمه سرود "بهمن خونین جاویدان" را حفظ بودم و چند بار این سرود را سر صف اجرا کردیم. یکبار هم به صورت تکی خوندم. معلم ما هم مسئول این کارها بود. کلاس ما دهه فجر که می شد به کلی می شد خاطرات انقلاب و قصص انبیاء و خوندن سرود و روزنامه دیواری درست کردن و ... . بچه ها هم خیلی خوششون میومد. حتی وقتی ایشون از مدرسه رفت چند تا از بچه ها هم همراه ایشون به مدرسه محل تدریس ایشون رفتند و چهارم ابتدایی را تو کلاس ایشون بودند. آقای پناهی با بقیه معلم ها فرق داشت. فقط به درس دادن کتابها  اکتفا نمی کرد و در طول سال هم از گفتن قصص انبیاء و خوندن احادیث ائمه و آیات قرآن دریغ نمی کرد. البته برخی از والدین و شاید برخی از معلم ها اعتراض داشتند. یادمه من که معدلم بیست بود شده بود هجده. بابام به معلم دوم دبستانم یعنی خانم رستم خانی گفته بود. ایشون یک بار مرا در راهرو دید و کلی توبیخم کرد و گفت: من با آقای پناهی هم صحبت کرده ام. نمیشه که هی سرود بخونه و قصه بگه و ... . اون سال گذشت اما شور و هیجانی که ایشون تو وجود من درست کرده اند تا الآن تو خون منه. الآن هر وقت سرودهای انقلابی خونده میشه تو وجودم احساس شور و شعف می کنم. از همون سوم دبستان با مسجد آشنا شدم و امروز هر چی دارم از مسجده. آشناییم با قرآن به طور جدی هم از همون موقع است. ایشون ما را به خوندن قرآن تشویق می کرد. البته ادا در نمیاورد. واقعا اعتقادش بود. برای همین تو وجود ما اثر میذاشت. من از بس جزء سی قرآن را خونده بودم از حفظ بودم. از همون موقع شنا کردن را یاد گرفتم. یعنی با بچه های مسجد می رفتیم استخر و از اونا یاد گرفتم. با نرمش صبحگاهی و ورزش تکواندو و دفاع شخصی از همون موقع آشنا شدم. از همون موقع موسیقی حرام گوش نمی دادم. احساس می کردم موسیقی حرام روحم را می خورد. حتی میومدم تو خونه و داستانهایی که ایشون برامون نقل می کرد را بازگو می کردم. و خانواده را هم تحت تأثیر قرار داده بودم. خانواده ما خیلی معمولی بودند. پدرم بنا بود و سواد خوندن و نوشتن هم نداشت اما اهل رزق حلال بود. مادرم هم خانه دار بود و تازه در نهضت سواد آموزی پنجم دبستان را گذرانده بود اما تا یادمه قرآن و مفاتیح جلوش باز بوده. تو خونه ما حساسیتی رو موسیقی و مسجد رفتن و کتاب خوندن نبود و از این نظر آزاد آزاد بود. حتی یادمه وقتی داداش بزرگترم که اول دبیرستان بود و گفت میخوام دیگه درس نخونم و برم سراغ کار، خیلی کسی مقاومت نکرد. با سواد خونه  خواهر بزرگترم بود که چهارم دبیرستان بود و من پزش را می دادم و یادمه به دوستم می گفتم: خواهر تو چندمه؟ خواهر من کلاس دورازدهمه. اما این محیط آزاد را من با چیزهایی که یاد گرفته بودم تحت تأثیر قرار دادم و دیگه کسی به قول ما نوار ترانه گوش نمی داد و این ها برکت معلمی بود که براش زندگی کردن و زندگی دادن مهم بود نه فقط درس خوندن و درس دادن. الآن در آغاز دهه فجر 1392 با همه وجودم به همه کسانی که عاشق امام و انقلاب و ارزشها هستند می گم: دهه فجر مبارک.

۴ نظر ۱۳ بهمن ۹۲ ، ۱۶:۴۰
عبد منیب