<>

عبد منیب


این وبلاگ به منظور خدمتی به اهل ایمان و عمل و در راستای نشر معارف بلند اسلام عزیز منتشر شده است. مطالب را با موضوعاتی که در پایین این صفحه مشخص شده آورده ام و قصدم این است که از انتشار مطالبی که خود فهم نکرده ام و همچنین مطالب سایر نویسندگان حتی الامکان خودداری کنم و در واقع به نوبه خود به تولید اثر بپردازم و در صورت نقل مطلب از جایی، مأخذ را ذکر کنم. لطفا مرا از نظرات خویش بهره مند سازید.

آخرین نظرات
  • ۱۵ فروردين ۰۲، ۲۱:۲۹ - احمد
    Ya Ali

۵ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۳ ثبت شده است

به نام خدا
داشتم فکر می کردم اگر مثلا یک سرباز فرمانده خود در ارتش را می توانست شب ها در مسجد یا کوچه و بازار ببیند آیا دیگر ترسی از وی در پادگان داشت که بخواهد فرار کند یا از زیر کار فرار کند یا بدگویی وی را بکند یا ...؟! آیا آن فرمانده احساس می کرد این سرباز که زیر دست اوست گویی بی پدر و مادر و اصل و نسب در پادگان رها شده است و باید به او زور گفت؟! به ذهنم رسید تنها در ارتش هم چنین نیست که خانه سازمانی وجود دارد و محیط زندگی آنها مثل محیط کارشان خاص است. به طور کلی نظامیان و گاهی استادان دانشگاه، معلمان و اخیرا طلبه ها و ... نیز دارای خانه های سازمانی هستند. طبعا فرزندان این خانواده ها نیز در یک محیط خاص بزرگ می شوند و این گونه جامعه گویی پاره پاره شده است. حتی ساکنان یک منطقه خاص از شهری مانند اصفهان ممکن است به ندرت به دیگر مناطق رفت و آمد داشته باشند. برای مثال رودخانه زاینده رود گویی یک خط مرزی است و بسیاری از کسانی که در دو طرف این مرز هستند با وجود بزرگراههایی که در اطراف این شهر است گویی اصلا نیازی به رفت و آمد در داخل شهر و دیگر مناطق شهری ندارند و گویی فرهنگ هر منطقه مخصوص خود است. اینجاست که در کار ساخت و ساز شهری، بیش از اینکه شکل ساختمان موثر یا متاثر از فرهنگ باشد، محل ساختمان موثر در فرهنگ و متأثر از آن است. با خود فکر می کردم که آیا در قرآن کریم اشاره ای برای این مشکل فرهنگی وجود دارد؟ به یاد قوم سبأ افتادم که اشراف قوم از خدا خواستند که "ربنا باعد بین اسفارنا" یعنی خدایا منزلگاههای سفر ما را از هم دور کن. این دعا که از زبان قوم منحرف شده سبأ است از عجیب ترین دعاها و خواسته های بشر تربیت نشده است که دوست دارد منافع اختصاصی داشته باشد، به گونه ای که دیگران از آن محروم باشند، هرچند منافع به قدری باشد که همه بتوانند در آن سهیم باشند. دقیقا در مورد قوم سبأ چنین بود؛ چون قرآن قوم سبأ را به گونه ای معرفی می کند که محل زندگی آنها آنچنان با برکت و حاصل خیز بود که همه بدون هیچ مشکلی به راحتی در کنار هم زندگی کرده و از یک آبادی به آبادی دیگر سفر می کردند. اما باد نخوت وزیدن گرفت و از خدا خواستند در بین سرزمینهای آنها سرزمین های خشکی پدید آید و همه مناطق به یک گونه آباد نباشد و همه در امکانات برابر نباشند و همه نتوانند مثل هم سفر کنند.(به سوره سبأ آیات 20-15 مراجعه کنید) برای من که مدتی در اصفهان به دنبال خانه می گشتم این قضیه واضح و بعضا نمیدانم بگویم خنده دار یا گریه دار بود. در منطقه ای از اصفهان زمانی زمین متری 12 میلیون تومان بود و دو سه کیلومتر آن طرف تر 450 هزار تومان. حتی جالب است که در یکی از خیابان های اصفهان در ابتدای یک کوچه زمین متری 900 هزار تومان بود و در انتها متری 2 میلیون و صاحبان آنها با افتخار می گفتند که بله محل زمین ما چنین است و چنان! چه کار دارد به فلان محل که چنان است و چنین!؟
نابسامانی اقتصادی به کنار که به نظرم این هم ناشی از نابسامانی فرهنگی است، با این نابسامانی فرهنگی چه کنیم؟
۰ نظر ۲۰ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۱:۴۲
عبد منیب

به نام خدا

مصاحبه خبرنگار شبکه نیل مصر با شیخ احمد الطیب شیخ و مفتی دانشگاه الأزهر مصر که البته سال گذشته واقع شده خواندنی است. با خواندن این مصاحبه می بینید که چگونه روشنفکری سبب شده تا ایشون خودش رو در خط تعادل نگه داره و از جاده انصاف بیرون نره و خشنودی خدا رو با کلام خودش بدست بیاره. این روشنفکری البته یه جاهایی باعث شده برخی پا رو از جاده انصاف بیرون بذارند و موجبات گمراهی خودشون و جامعه را فراهم کنند. اینجاست که باید گفت روشنفکری یه چاقوی دو دمه که اگه ضوابط و چارچوبش رعایت نشه و کسی بخواد بدون قاعده و اصول و به  خاطر خوشامد این و اون نظر بده چگونه به انحراف میره. بنابراین صحبت از خدمت و خیانت روشنفکرها در طول تاریخه.
نمونه مثبت روشنفکری رو اینجا براتون گذاشتم. بخونید که خوندنیه.

۱ نظر ۱۴ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۹:۰۵
عبد منیب

به نام خدا
رجب به معنی "بزرگ داشتن" است. گویی ماه رجب نیز به همین خاطر رجب نام گرفته؛ چرا که قبل از اسلام نیز اعراب آن را بزرگ می داشتند و در این ماه، جنگ را حرام می دونستند و اسلام نیز این ماه را بزرگ داشت و به همین خاطر این ماه "رجب المُرَجَّب" یعنی "رجب"ی که بزرگ داشته شده، نام گرفت.(رجوع کنید به: مجمع البحرین، ج‏2، ص: 68)
   شیخ صدوق در کتاب "ثواب الأعمال و عقاب الأعمال" از موسی بن جعفر (علیه السلام) آورده که رجب نام رودخونه ای در بهشته که از شیر سفیدتر و از عسل گواراتره که اگه کسی یه روز رو در ماه رجب روزه بگیره خدا به او از آب اون رودخونه می نوشونه. همچنین باز از این امام بزرگوار (علیه السلام)  نقل کرده که : «رجب ماه بزرگیه که خدا پاداش ها رو در اون چند برابر میکنه و گناهان را میبخشه. هر کس یه روز از رجب رو روزه بگیره، آتش به اندازه مسیر صد سال از او دور میشه، و هر کس سی روز رو روزه بگیره بهشت براش واجب میشه. »( ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، النص، ص: 54)
شیخ صدوق از برجسته ترین عالمان شیعه در قرن چهارم هجری است. ایشون کتاب جداگانه ای داره به نام "فضائل الأشهر الثلاثة"  که در آن 158 حدیث رو از معصومان(علیهم السلام) در مورد فضیلت سه ماه رجب، شعبان و رمضان جمع آوری کرده که مورد توجه علامه مجلسی در کتاب "بحار الانوار"، شیخ حر عاملی در کتاب "وسائل الشیعه" و شیخ عباس قمی در کتاب "مفاتیح الجنان" قرار گرفته.
این عالم بزرگ در این کتاب از وجود نازنین امام صادق(علیه السلام) نقل کرده که ایشون فرمودند: «روز قیامت که میشه یکی از میون عرش صدا میزنه: رجبی ها کجان؟ در این هنگام مردمی پا میشند که چهره هاشون میدرخشه و روی سرهاشون تاج پادشاهیه که با مروارید و یاقوت تزیین شده و با هر کدوم از اونها هزار فرشته از سمت راست و هزار تا از سمت چپ وجود داره که بهش میگن: «ای عبد خدا! گوارای وجودت باشه احترامی که خدای عزیز و جلیل برات قائله.» یکدفعه صدایی از جانب خدای بزرگ میاد که بندگان و کنیزان من! به عزت و جلالم قسم یه جای خوب بتون میدم و بسیار بتون میبخشم و ساختمانهایی در بهشت بتون میدم که رودها در زیرش جاریه ، در اون همیشه هستید و چه خوبه پاداش عمل کننده ها؛ زیرا شما داوطلبانه برای من روزه گرفتید؛ در ماهی که من خیلی براش احترام قائل بودم و حقش رو واجب میدونستم. فرشتگان من! بندگان و کنیزان منو داخل بهشت کنید. سپس امام صادق فرمودند: این مقام برای کسیه که چیزی از ماه رجب رو روزه بگیره؛ هرچند یه روز در اول یا وسط یا آخر اون باشه.» (فضائل الأشهر الثلاثة، ص: 31)
خدا توفیق بده بتونیم چند روز این ماه رو روزه بگیریم و رجبی بشیم و وقتی اون دنیا صدا زدند: کی رجبیه؟ ما هم پاشیم.
۳ نظر ۱۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۷:۰۰
عبد منیب

به نام خدا

نمیدانم شما تا حالا با انسانهایی با شخصیتهای عجیب و غریب برخورد کرده اید؟! مثلا یک روز ببینید شخصی ماشینش را با درهای باز روشن کنار خیابان رها کرده و بعد بیاید و به او تذکر دهید که آقا اینطوری ماشینت را که می برند! چیزی نگوید و بعد بگوید شغل شما چیه؟ بگویی: معلم قرآن. بگوید: به به، به من قرآن درس میدهی؟ من عاشق قرآنم! ولی بلد نیستم. و شما بپذیرید و بعد آرام آرام متوجه شخصیت غیر معمول او شوید؛ متوجه شوید  تخصص او شکستن انواع چوبها با سرش است و به چند کشور غربی سفر کرده و در آنجا این عمل به عنوان یک ورزش شناخته شده و او حکم قهرمانی دارد ... یا مثلا با دانشجویی آشنا شوید که ترم آخر ادبیات انگلیسی است و به نظر دانشجوی آرام و درس خوانی می رسد. چند روز همدگیر را ببینید و خیلی مودبانه و شاعرانه با هم صحبت کنید و یک روز ببینید دارد سرش را مانند چکش به زمین می کوبد و بعد بدوید او را بگیرید و آرامش کنید  و بعد مچ دستش را به شما نشان دهد که آثار جراحات بر آن باشد و بگوید از دست پدرم از بس مچ دستم را هر روز گاز گرفته ام به این روز در آمده است... یا جوان سی ساله ای را در مسجد ببینید و با او آشنا شوید و بعد بفهمید او صاحب یک هیئت است و شغلش نقاشی ساختمان است. هنوز ازدواج نکرده و هر چه درآمد دارد خرج کارهای فرهنگی می کند و تمام 24 خود را در اختیار دیگران قرار می دهد. ضمنا آهنگساز است و یکی از آهنگهایی که از صدا و سیما پخش می شود کار اوست و بعد ببینید مداحی هم می کند. ضمنا معلم قرآن نیز هست و بعد یکدفعه ببینید در یکی از ورزشهای رزمی آنچنان پیشرفت کرده که خود و شاگردانش را در حد بروس لی می داند و بعد کارهای عجیب و غریب از او ببینید و از ترس فرار کنید...
من هر وقت با یکی از این شخصیتها در اطراف خودم آشنا می شوم چند چیز در ذهنم تداعی می شود:
یکی اینکه انسان موجود نا شناخته ای است و اراده و اختیار در او نقش ویژه ای دارد و این سبب می شود به تعداد آدمها شخصیت داشته باشیم و اینکه روانشناسان امروزه برای محیط تربیتی اهمیت ویژه قائلند و گویی می خواهند انسانها را زاییده محیط زندگی خویش بدانند چندان درست به نظر نمی رسد.
دوم اینکه هر چه فکر می کنم می بینم تنها دین می تواند با آموزه های خویش این انسان ها را در کنار یکدیگر در یک جامعه به صورت یکپارچه نگه دارد.
سوم اینکه به نظر می رسد این شخصیتها کامل یا متعادل نیستند و شخصیت متعادل و متکامل تنها و تنها در سایه آموزه های دین حاصل می شود.
شما چه در ذهنتان تداعی می شود؟

۳ نظر ۰۸ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۵:۰۲
عبد منیب

به نام خدا
    ابراهیم کفعمی از دانشمندان قرن دهم هجری، متولد در کفرعیمای جبل عامل لبنان در کتاب خویش "جُنة الأمان الواقیة و جَنة الإیمان الباقیة"(سپر نگهدارنده امنیت و بهشت جاودان ایمان) که به "مصباح کفعمی" معروفه، دعای کوتاهی را از امام سجاد(علیه السلام) نقل کرده. کوتاهی دعا و عجله خواهی در مضمون دعا سبب شده تا این دعا باب میل ما که در عصر فشرده سازی و کم حوصلگی به سر می بریم، باشه. لذا این دعا را همراه با ترجمه ی روان اون برای شما و خودم قرار دادم تا ان شاء الله اونو حفظ کنیم و بتونیم در لحظات دلتنگی و زمانی که حاجتی داریم به وسیله ی اون از خالقمون بخواهیم برامون فرجی حاصل کنه.

مَرْوِیٌّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ (ع‏): «إِلَهِی کَیْفَ‏ أَدْعُوکَ‏ وَ أَنَا أَنَا؟! وَ کَیْفَ أَقْطَعُ رَجَائِی مِنْکَ وَ أَنْتَ أَنْتَ؟! إِلَهِی إِذَا لَمْ أَسْأَلْکَ فَتُعْطِیَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی أَسْأَلُهُ فَیُعْطِیَنِی؟! إِلَهِی إِذَا لَمْ أَدْعُکَ‏ فَتَسْتَجِیبَ لِی فَمَنْ ذَا الَّذِی أَدْعُوهُ فَیَسْتَجِیبَ لِی؟! إِلَهِی إِذَا لَمْ أَتَضَرَّعْ إِلَیْکَ فَتَرْحَمَنِی‏ فَمَنْ ذَا الَّذِی أَتَضَرَّعُ إِلَیْهِ فَیَرْحَمَنِی؟! إِلَهِی فَکَمَا فَلَقْتَ الْبَحْرَ لِمُوسَى عَلَیْهِ السَّلَامُ وَ نَجَّیْتَهُ، أَسْأَلُکَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تُنَجِّیَنِی مِمَّا أَنَا فِیهِ، وَ تُفَرِّجَ عَنِّی فَرَجاً عَاجِلًا غَیْرَ آجِلٍ، بِفَضْلِکَ وَ رَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.»
المصباح للکفعمی (جنة الأمان الواقیة)، ص: 293

خداجون! چطوری تو رو صدا بزنم در حالی که من منم؟!
و چطوری از تو قطع امید کنم در حالی که تو تویی؟!
خداجون! اگه از تو نخوام که به من بدی پس از کی بخوام که بم بده؟!
خداجون! اگه تو را صدا نزنم تا جوابمو بدی پس کیا صدا بزنم که جوابمو بده؟!
خداجون! اگه پیش تو گریه و زاری نکنم تا بهم رحم کنی پس پیش کی زاری کنم تا بهم رحم کنه؟!
خداجون! همانطور که دریا را برای موسی(علیه السلام) شکافتی  و نجاتش دادی از تو میخوام که بر محمد و آل محمد درود بفرستی و منو از اونچه که درش هستم نجات بدی،
و با فضل و مهربونیت زود زود راهی برام باز کنی ای مهربون مهربونا.

۹ نظر ۰۱ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۰:۵۴
عبد منیب