بسم الله الرحمن الرحیم
شاید مشتاق باشیم بدانیم که عمار چرا نشانه راه حق و ضرب المثل روشنگری شده است. کتاب "عمار یاسر نشانه راه حق" که در آستان قدس رضوی به چاپ رسیده، کتاب خوبی برای آشنایی با این بزرگ مرد تاریخ است. این کتاب تالیف محمد مروی و احمد ترابی است و در سال 1383 به چاپ رسیده است .
خدا را شکر توفیق پیدا کردم این کتاب را بخوانم و برای شما خلاصه کنم:
عمار ظاهرا تنها فرزند یاسر و سمیه است. یاسر، سالها قبل، از یمن به مکه هجرت کرده و هم پیمان بنی مخزوم شده است. مادرش سمیه نیز کنیزی است که بنی مخزوم برای پدرش مناسب دیده اند. عمار 41 یا 44 سال قبل از بعثت پیامبر اکرم متولد شده و تقریبا هم سن و سال پیامبر اکرم و دوست جوانی ایشان است؛ به طوری که عمار از چوپانی کردنش در کنار پیامبر و ازدواج پیامبر با خدیجه خاطره دارد. این دوستی در روح و روان او اثر کرده و او جزء سابقین در ایمان به پیامبر و جزء هفت مسلمانی است که پس از سه سال دعوت پنهانی پیامبر اکرم (ص)، مسلمانی خود را علنی کرده و سبب اسلام آوردن پدر و مادرش نیز شده است.
آرام آرام آزار مشرکان شروع شده و از آنجا که خانواده اش اصالتا مکی نیستند مشرکان صلاح را در این می¬بینند که از خانواده او شروع کنند. پیامبر اکرم(ص) او را ابو الیقظان یعنی «بیدار دل» می نامند و او و خانواده اش را دعوت به صبر می کنند. این دعوت نتیجه داده و پدر و مادرش با ایمان زیر شکنجه شهید می شوند اما عمار تقیه کرده و در حالی که دلش مومن است به زبان کافر می شود و جان خود را نجات می دهد و نقل است که آیه 106 سوره نحل کار او را تایید کرده و پیامبر اکرم نیز بر آن صحه گذاشتند.
دو هجرت دارد؛ یکی به حبشه و یکی به مدینه. در مدینه فعالانه در طرح و ساخت مسجد قبا و مسجد مدینه شرکت دارد و وقتی می بیند عثمان از اینکه لباسهایش خاکی شود بیم دارد شعری را با صدای بلند در نقد این کار می خواند. در جنگ بدر همراه با عبد الله بن مسعود از خود شجاعتها نشان می دهد. در جنگ احد خود را سپر پیامبر اکرم قرار داده و با مشرکان می جنگید. در جنگ ذات الرقاع در راه بازگشت از سرزمین نجد داوطلب نگهبانی در شب شد و خطر را به جان خرید. در جنگ احزاب آنچنان در حفر خندق جدیت داشت که پیامبر اکرم در حالی که خاک از لباسهای او می زدود فرمود: وای بر فرزند سمیه که گروهی ستمکار او را خواهند کشت. در فتح مکه یکی از کسانی که زیر لوای رحمت اسلامی جای نگرفتند عبد الله بن خطل بود که پس از کشتن رفیقش مرتد شده بود. این شخص توسط عمار از پای در آمد. در آخرین غزوه پیامبر با کفار یعنی تبوک نیز شرکت جست و مامور شد تا با شایعات برخورد کند.
پس از رحلت پیامبر بر حق علی بن ابیطالب اصرار دارد و هرگز با خلیفه بیعت نمی کند و خلیفه را در مسجد به باد انتقاد می گیرد؛ ولی با این حال در دفاع از اسلام و شرکت در فعالیتهای اجتماعی شانه خالی نمی کند. در نبرد یمامه و جنگ با مسیلمه کذاب بی وقفه جهاد می کند. در زمان خلیفه دوم نیز از سوی او حاکم کوفه می شود ولی مردم کوفه حکومت او را که عادلانه بوده بر نمی تابند. در زمان خلیفه سوم چند بار از خلیفه انتقاد می کند و نزدیک است که همچون ابوذری که با وجود مخالفت خلیفه بدرقه اش کرده بود، تبعید شود ولی با اعتراض بنی مخزوم و علی بن ابیطالب خلیفه موفق به چنین کاری نمی شود. پس از وفات ابن مسعود طبق وصیت او، نماز را عمار بر بدنش اقامه می کند و عثمان خبردار نمی شود.
پس از کشته شدن عثمان با برخی از همراهانش حکومت علی را پیش می کشد و در زمان حکومت او نیز در کنار علی بن ابیطالب است. در جنگ جمل مجدانه تلاش کرد. در برابر ابو موسی اشعری که مردم را از همراهی علی منصرف و به عدم شرکت در جنگ تشویق می کرد، شجاعانه ایستاد و در زمانه ای که شرایط فتنه گون بود او معیار حق بود؛ چرا که پیامبر فرموده بود: «عمار در هر میدانی حضور یابد معیار حق است.» در این جنگ به دستور علی زبیر را نصیحت کرد و او را از کرده خویش پشیمان نمود. در ماجرای خون خواهی عثمان، معاویه از امیر مومنان خواسته بود تا عمار را در اختیار او بگذارد تا مجازاتش کند.
بالاخره در جنگ صفین(37 ه. ق) عمار، این پیر مرد 90 یا 93 ساله، که یکی از فرماندهان لشکر علی بن ابیطالب بود و پس از مدتی جهاد، آخرین خداحافظی اش را با مولایش انجام داد و خطاب شد که: «ای عمار، خدا به تو از جانب خود و پیامبرش جزای خیر دهد؛ چه خوب برادر و همراهی بودی.» و سرانجام در این جنگ توسط ابوالغادیه در لشکر معاویه به شهادت رسید و با شهادت خویش به دیدار پیامبر اکرم و دوستان خویش در بهشت شتافت. مرقد او اینک در سوریه در شهر «رقه» زیارتگاه است. جمهوری اسلامی ایران بارگاه او را در زمان حیات امام خمینی در دستور ساخت و ساز قرار داد و سر انجام در سال 1382 به سر انجام رسید.