<>

عبد منیب


این وبلاگ به منظور خدمتی به اهل ایمان و عمل و در راستای نشر معارف بلند اسلام عزیز منتشر شده است. مطالب را با موضوعاتی که در پایین این صفحه مشخص شده آورده ام و قصدم این است که از انتشار مطالبی که خود فهم نکرده ام و همچنین مطالب سایر نویسندگان حتی الامکان خودداری کنم و در واقع به نوبه خود به تولید اثر بپردازم و در صورت نقل مطلب از جایی، مأخذ را ذکر کنم. لطفا مرا از نظرات خویش بهره مند سازید.

آخرین نظرات
  • ۱۵ فروردين ۰۲، ۲۱:۲۹ - احمد
    Ya Ali

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فال گرفتن با قرآن» ثبت شده است

به نام خدا

چند روز پیش پیامکی عجیب برای بنده آمد: من یکی از عشایر لرستان هستم؛ دنبال گوسفندها بودم و حدود دو هزار سکه با دو مجسمه پیدا کردم و با استخاره به قرآن کریم شماره شما آمد. اوز (عوض) برادر این سکه ها را برای من بفروش نسم(نصف) من نسم(نصف) شما. به خدا و عزیز زهرا دارم راست میگم....

به او پیامک دادم: متوجه نشدم؛ چه کار باید برای شما بکنم....

زنگ زد و با لهجه لری گفت: برادر مو دنبال گوسفندا بودُمه ......

گفتم: آخه من معلم قرآنم. تو این کارها نیستم که، اگه میخوای با کسی مشورت کنم و اگه کسی بتونه برات کاری بکنه بهت معرفی کنم.   گفت: باشه.

تلفن که قطع شد بهتر دیدم که اول با قرآن عزیزم استخاره کنم. این آیه اومد: روزی که چشمهایشان را به زیر انداخته اند و همچون ملخ های پراکنده از قبرها خارج می شوند و به سوی دعوت کننده خود گردن می کشند و کافران می گویند: این روز سختی است.(القمر/7 و 8)

آیه قبلش را که در صفحه قبل بود نگاه کردم: از آنها رو بگردان روزی که دعوت کننده به سوی امر وحشتناکی دعوت می کند.

کاملا ملتفت آیه نشدم و گفتم: خب من نباید این کار را بکنم. استخاره گرفتم که این کار را به کسی بسپارم یا نه؟ آیه آمد: فرشتگان را می بینی که اطراف عرش حلقه زده اند....(الزمر/75)

- استخاره خوبه.

به شخص مورد نظر که میدونستم میتونه این کار را بکنه تلفنی خبر دادم و......

تلفن زنگ زد: فلانی! این قضیه دروغه. داشتم با تو صحبت می کردم، کنار دستیم فهمید. بعد از تلفن تو گفت: پارسال همچین پیامکی برای همسایه ما اومد. چند نفر شدند و رفتند اونجا. یک سکه طلا بهشون داده بود و گفته بود برید اصفهان قیمت کنید. من دوهزار تا از اینها دارم. نصف پول را بیارید و همه رو ببرید. سکه راستکی بود. به زور ده میلیون پل جور کرده بودند و اونجا رفته بودند. یک دفعه مثل مور و ملخ دورشون رو گرفته بودند و پولهاشون رو با ماشینشون گرفته بودند و تو بیابون رهاشون کرده بودند. تازه شانس آوردند زنده موندند ....... آیات قرآن در وجودم مثل خون می رفت و میومد:

فَتَوَلَّ عَنْهُمْ  یَوْمَ یَدْعُ الدَّاعِ إِلىَ‏ شىَ‏ْءٍ نُّکُرٍ، خُشَّعًا أَبْصَارُهُمْ، یخرُجُونَ مِنَ الْأَجْدَاثِ کَأَنّهمْ جَرَادٌ مُنتَشِرٌ، مُّهْطِعِینَ إِلىَ الدَّاعِ،  یَقُولُ الْکَافِرُونَ هَذَا یَوْمٌ عَسِرٌ(القمر/8-6)

به صاحب استخاره ی دروغی پیامک دادم. تو که اهل استخاره ای!!! استخاره من این اومد.... دیدی چطور قرآن منو از افتادن در مهلکه نجات داد؟! حالا نیمخوای به این کتاب آسمونی ایمان بیاری و دست از کارت برداری؟!

فردا بهش زنگ زدم.... دستگاه مشترک مورد نظر خاموش می باشد...   

۱ نظر ۲۰ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۵۷
عبد منیب