هر چند نحوه شهادت حضرت زهراء(سلام الله علیها) را هم در منابع کهن و معتبر اهل سنت و هم شیعه میتوان یافت اما درد دل امیر مؤمنان(علیه السلام) با پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) به هنگام دفن فاطمه (علیها السّلام) نشان از عمق فاجعه و بزرگی مصیبتی دارد که به جهان اسلام در آن زمان وارد شده است. در این سخن امیر المومنین علی (علیه السلام) یعنی کسی که به همراه پیامبر در طول 23 سال کوهی از مشکلات را تاب آورد و در خیبر را یک تنه از جا کند، دم از کم صبری در عزای فاطمه(سلام الله علیها) میزند و از امت خویش شکایت میکند. سید رضی در قرن چهارم هجری این کلام حضرت را در نهج البلاغه جزء خطبه ها آورده است. این سخن، خطبه 202 نسخه صبحی صالح (ص320 ) است که به همراه ترجمه مرحوم دشتی(ص425) در زیر می آورم:
«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنِّی وَ عَنِ ابْنَتِکَ النَّازِلَةِ فِی جِوَارِکَ وَ السَّرِیعَةِ اللَّحَاقِ بِکَ. قَلَّ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْرِی، وَ رَقَّ عَنْهَا تَجَلُّدِی، إِلَّا أَنَّ فِی التَّأَسِّی لِی بِعَظِیمِ فُرْقَتِکَ وَ فَادِحِ مُصِیبَتِکَ مَوْضِعَ تَعَزٍّ؛ فَلَقَدْ وَسَّدْتُکَ فِی مَلْحُودَةِ قَبْرِکَ، وَ فَاضَتْ بَیْنَ نَحْرِی وَ صَدْرِی نَفْسُکَ، فإِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ، فَلَقَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِیعَةُ، وَ أُخِذَتِ الرَّهِینَةُ، أَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ، وَ أَمَّا لَیْلِی فَمُسَهَّدٌ إِلَى أَنْ یَخْتَارَ اللَّهُ لِی دَارَکَ الَّتِی أَنْتَ بِهَا مُقِیمٌ، وَ سَتُنَبِّئُکَ ابْنَتُکَ بِتَضَافُرِ أُمَّتِکَ عَلَى هَضْمِهَا، فَأَحْفِهَا السُّؤَالَ، وَ اسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ هَذَا، وَ لَمْ یَطُلِ الْعَهْدُ، وَ لَمْ یَخْلُ مِنْکَ الذِّکْرُ. وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمَا سَلَامَ مُوَدِّعٍ لَا قَالٍ وَ لَا سَئِمٍ، فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلَا عَنْ مَلَالَةٍ، وَ إِنْ أُقِمْ فَلَا عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اللَّهُ الصَّابِرِینَ.»
سلام بر تو اى رسول خدا، سلامى از طرف من و دخترت که هم اکنون در جوارت فرود آمده و شتابان به شما رسیده است.
اى پیامبر خدا، صبر و بردبارى من با از دست دادن فاطمه کم شده، و توان خویشتندارى ندارم. امّا براى من که سختى جدایى تو را دیده، و سنگینى مصیبت تو را کشیدم، شکیبایى ممکن است. این من بودم که با دست خود تو را در میان قبر نهادم، و هنگام رحلت، جان گرامى تو میان سینه و گردنم پرواز کرد. پس همه ما از خداییم و به خدا باز مىگردیم.
امانتى که به من سپرده بودى برگردانده شد، و به صاحبش رسید، از این پس اندوه من جاودانه، و شبهایم، شب زنده دارى است، تا آن روز که خدا خانه زندگى تو را براى من برگزیند. به زودى دخترت تو را آگاه خواهد ساخت که امّت تو چگونه در ستمکارى بر او اجتماع کردند.
از فاطمه بپرس، و احوال اندوهناک ما را از او خبر گیر، که هنوز روزگارى سپرى نشده، و یاد تو فراموش نگشته است.
سلام من به هر دوى شما، سلام وداع کنندهاى که از روى خشنودى یا خسته دلى سلام نمىکند. اگر از خدمت تو باز مىگردم از روى خستگى نیست، و اگر در کنار قبرت مىنشینم از بدگمانى بدانچه خدا صابران را وعده داده نمىباشد.